جدول جو
جدول جو

معنی خانی خیل - جستجوی لغت در جدول جو

خانی خیل(خَ)
قریه ای است بفاصله 23 هزارگزی جنوب غرب قلعه السراج حکومت کلان نعمان از توابع ولایات مشرقی افغانستان، واقع بین 70 درجه و 8 دقیقه و 17 ثانیۀ طول شرقی و 34 درجه و 31 دقیقۀ عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ)
نام یکی از پادشاهان دشت قبچاق است که در زمان ملک اشرف چوپانی به آذربایجان رفت. (از عالم آرای عباسی چ 2 ص 736)
لغت نامه دهخدا
(نِ خِ)
دهی است از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 5500 گزی جنوب خاوری سردشت و چهارهزارگزی جنوب شوسۀ سردشت به بانه. این ناحیه کوهستانی و دارای جنگل. آب و هوای آن معتدل و سالم می باشد. آنجا 100 تن سکنه دارد که سنی و کرد زبانند. دهکدۀ مزبور از چشمه مشروب میشود و محصولاتش: غلات، توتون، مازوج و کتیرا است و اهالی با کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آنجا مالرواست. این ده از دو محل، بفاصله 500 گز، بنام خانه خیر بالا و پائین تشکیل شده و خانه خیر پائین دارای 48 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ دَ / دِ)
خیزنده از خانه یعنی چیزی که بی قصد از خانه بهم رسد. (آنندراج). آنچه از خانه بدست آید بدون آنکه آدمی را در بدست آوردن آن قصد بوده است، از خانه بی زحمت آدمی بدست آید:
گهی با چنان گوهر خانه خیز
چو بوطالبی را کنی سنگ ریز.
نظامی (از آنندراج).
بپاسخ دگر باره شد شاه تیز
که خواب از خیالی بود خانه خیز.
نظامی.
چون شوق تو هست خانه خیزم
خوش خسبم و شادمانه خیزم.
نظامی.
اگر خانه خیزی قرارت کجاست
ور از زر درآیی دیارت کجاست.
نظامی.
، کوچانیده. از منزل برکنده: کوچاندن با اهل و اسباب و فرود آوردن شمس الدین محمد شاه را با رعایا و خانه خیز بردن ایشان را بقهستان در سال ششصد و هشتادهشت. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 59500 گزی جنوب قریۀ جلاک در علاقۀ حکومت درجۀ 4 ترنک و جلدک و مربوط بحکومت کلان قلات، واقع در ولایت قندهار. این ده بین خط 66 درجه و 42 دقیقه و 51 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 31 درجه و 44 دقیقۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان فراشبند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد واقع در 76 هزارگزی شمال باختر فیروزآباد و کنار راه فرعی فراشبند به کازرون. ناحیه ای است در جلگه و گرمسیر دارای 541 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
بوني خيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
Benefactor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
bienfaiteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کدو حلوایی
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
施主
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
দাতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
благодетель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
Wohltäter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
благодійник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
dobroczyńca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
نیکوکار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
hayırsever
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
mfadhili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
benfeitor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
후원자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
恩人
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
दानदाता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
dermawan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
ผู้มีพระคุณ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
weldoener
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
benefactor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
benefattore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بانی خیر
تصویر بانی خیر
נדבן
دیکشنری فارسی به عبری